برکت زندگی علمی
برنامه ریزی و پیش رفتن طبق نظم را میتوان برکتی در زندگی علمی بزرگان به شمار آورد، علاوه بر روایات دال بر این مطلب، خود ثمره این نظم در رسیدن به اهداف در سیره بزرگان مشهود است.
در اهمیت نظم همین بس که امام علی(ع) در آخرین جملاتشان خطاب به امام حسن(ع) و حسین(ع) بدان سفارش نمودهاند:
«أُوصِیکُمَا وَ جَمِیعَ وُلْدِی وَ أَهْلِی وَ مَنْ بَلَغَهُ کِتَابِی بِتَقْوَى اللَّهِ وَ نَظْمِ أَمْرِکُم» (1)
شما را و تمام فرزندانم و هر کس که نوشته من به او برسد را به تقوای الهی و نظم در کارهایتان سفارش میکنم.
بدون شک فرصت ها مانند ابر میگذرند، «الْفُرْصَةُ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ» (2) و کسی میتواند از آنها بهره ببرد که برای اهدافش برنامه داشته باشد. همانطور که امیرالمومنین(ع) میفرمایند:
«الدّنیا دول، فاطلب حظّک منها بأجمل الطّلب»(3)
دنیا در حال گردش دست به دست است، پس بهره خود را از آن به معتدلترین شکل طلب کن. و در روایتی دیگر میفرمایند:
«أمض لکلّ یوم عمله، فإنّ لکلّ یوم ما فیه».(4)
هر روز کار همان روز را انجام ده (و کار امروز را به فردا مینداز)، چه هر روزى کارى براى خود دارد.
با مطالعه سیره بزرگان میتوان به روشنی یافت که نظم و برنامه ریزی یکی از لوازم لاینفک زندگی اجتماعی و علمی آنها بوده و میتوان آن را حقیقتا مایه برکت زندگی آنها دانست که ایشان را به قلههای به ظاهر دستنیافتنی رسانده است.
امام خمینی(ره)
آیت الله گرامی در مورد نظم امام(ره) میگوید: مرحوم امام(ره) بسیار منظم بودند و این بر ما خیلی تأثیر داشت. ایشان خیلی روی نظم حساس بودند. یادم هست که روزی در اواسط درس اصول، طلبهای تازه وارد شد. امام درس را رها کرده و فرمودند: «آخر این چه وضعی است؟ اگر ادامه بدهم، باز یک نفر دیگروارد میشود» و بسیار ناراحت بودند و میگفتند: «اگر میخواهید در درس شرکت کنید از اول شرکت کنید. چرا برنامه خودتان را منظم نمیکنید؟» یک بار هم کسی نماز ظهر و عصرش را فراموش کرده بود. درس را رها کرد و آمد کناری ایستاد و نماز خواند. امام(ره) ناراحت شده و فرمودند: «برنامهتان را منظم کنید، نماز را اول وقت بخوانید تا بعد چنین گرفتاری نداشته باشید». ایشان شاگردان را خیلی منظم تربیت میکردند و حتی یک بار ندیدم که کلاس را به دلیل برف و باران و غیر اینها تعطیل کنند.(5)
آیت الله شیخ صادق خلخالی نیز میگوید: آنچه ما را فریفته امام(ره) کرد منظم بودن ایشان بود، ایشان در درسشان خیلی منظم بودند. مثلا ساعت هشت تشریف میآوردند و بعضی از طلبهها میگفتند که درس را مقداری زودتر یا دیرتر شروع کنید، میگفتند: «نه، واجب نیست که درس من بیایید. بروید به درسهای دیگر».(6)
شهید بهشتی(ره)
از نظم شهید بهشتی(ره) به عنوان نظم آهنین یاد میشود که حقیقتا میتواند اسوه برای برنامه ریزی و نظم باشد. دکتر حداد عادل میگوید: آشکارترین جلوه شخصیت شهید بهشتی(ره) نظم ایشان بود و هر کس با ایشان سر و کار داشت این جلوه آشکار را مشاهده میکرد. در تنظیم وقت برای کارها، از جمله برای ملاقاتهای خود با دیگران بسیار دقیق و با انضباط بود. سر ساعت مقرر حاضر میشد و سر ساعت مقرر دیدار را ختم میکرد. او با مهربانی و قاطعیت، نظم را در کارهای خود مراعات و اجرا میکرد. (7)
حجت الاسلام خسروشاهی میگوید: یک بار ایشان در اطراف تبریز، در نزدیکی جایی به نام باسمنج که آب و هوای خوبی داشت در ایام تابستان اقامت کرده بودند.من و دو نفر از دوستان به زحمت محل را پیدا کردیم . دم در خانه که رسیدیم ایشان آمد و با همان لحن صمیمی و متینش گفت که فردا ساعت 10 منتظر آقایان هستم. ما عجیب یکه خوردیم. بعدها به نظرم این قضیه را برای آقای خامنهای تعریف کردم و ایشان هم قصه مشابهی را تعریف کردند (8)
دکتر سید محمدرضا بهشتی(ره) فرزند ایشان نظم پدر را اینگونه توصیف میکند:
پدر آدم بسیار منظمی بود. اگر کسی مثلا امروز از ایشان میپرسید چه موقع میتواند با ایشان گفتگو کند، تقویمش را در میآورد و میگفت فی المثل ساعت 4:15 تا 4:30 روز یکشنبه 15 مهرماه. در آن روز اگر دیر میرسیدید وقت باقیمانده را به شما اختصاص میداد، اما از این که وقت خارج از آنچه که برایتان تعیین کرده بود به شما اختصاص دهد، عذرخواهی میکرد. (9)
آقای حسین مهدیان نیز میگوید:
شهید بهشتی یک دفتر کوچک جیبی داشتند که همه قرارهای خود را دقیق و منظم در آن یادداشت و روی ساعت و دقیقه به آن عمل میکردند. اگر کسی به قرار ملاقات با ایشان دیر میرسید و ترافیک را به عنوان عذر و تأخیر، بهانه میکرد، از او نمیپذیرفت و با آن لحن خاصش میفرمود: «آقا! شما باید محاسبه ترافیک را هم میکردید». (10)
خانم ملوک السادات بهشتی در مورد نظم پدر میگوید:
پدرم هر روز نظافت و حمام میکردند و لباسهایشان را مرتبا به خشکشویی میدادند و معتقد بودند که یک روحانی باید در انظار عمومی در نهایت پاکیزگی و آراستگی ظاهر شود. همیشه عطر یاس میزدند و خوشبو بودند. در خانه کارهایشان را خودشان انجام میدادند و کفشهایشان را همیشه واکس میزدند. در خانه ما همه چیز سر جای خودش بود و پدرم در این امر نقش تعیین کننده داشت. مثلا برای برادرهایم که باید برای مدرسه کاردستی درست میکردند در زیرزمین اتاقی تدارک دیده شده بود که این کارها را انجام میدادند. کتابخانه پدرم خیلی منظم بود. یادداشتهای مطالعاتی ایشان به صورتی منظم در زونکنهای جداگانه دستهبندی و نگهداری میشدند و در کمترین زمان میشد آنها را پیدا کرد. پدر همیشه توصیه میکردند تا زود بخوابیم تا صبحها سر حال باشیم و تنظیم و تقسیم وقت را به ما یاد میدادند. کارهای خانه به شکل گردشی انجام میشد و مثلا اگر یک شب من ظرفهای غذا را میشستم، شب بعد بر عهده برادرم واگذار میشد.(11)
خانم زینب السادات بهشتی، خواهر شهید بهشتی اینگونه نظم ایشان را توصیف میکند:
موقعی که برادرم به اصفهان میآمد، تک تک اعضای فامیل میدانستند که او انسان بسیار دقیق و منظمی است و به همین دلیل از تهران مشخص کرده است که چه روزی با چه کسی دیدار میکند و از من میپرسیدند: ببینید برای ما در چه روز و چه ساعتی وقت گذاشتهاند که همان موقع بیاییم.
یک بار هم در تابستان 56 برادرم با خانواده اش به مشهد مشرف شده بودند. صبح یکی از روزها قرار بود با خانواده به پارک بروند. آن روزها هم چندان رسم نبود که روحانیون با زن و فرزند به پارک بروند. ایشان زودتر آماده میشود و در حیاط قدم میزند که زنگ به صدا در میآید. در را که باز میکند میبیند شهید باهنر هستند. آقای باهنر بعد از سلام و احوالپرسی به او میگویند: دور هم نشسته بودیم و در مورد مسائل نهضت صحبت میکردم که گفتند شما مشهد هستید. دوستان گفتند همین الان بروید و آقای بهشتی را هم بیاورید تا بحث در حضور او ادامه پیدا کند و حالا من آمدهام و عرض میکنم عجله کنید چون دوستان منتظر شما هستند. برادرم تقویم را در میآورد و با خونسردی به آقای باهنر میگوید: فردا ساعت 10 صبح خوب است؟ آقای باهنر ناراحت میشود و میگوید: یعنی چه که ساعت 10 فردا صبح؟ دوستان الان منتظر شما هستند. برادرم میگوید: آخر من با شما قرار قبلی نداشتهام. من در این ساعت به خانم و بچهها قول دادهام که آنها را برای گردش به پارک ببرم. آقای باهنر فورا میگویند: خب آقای اژهای هست و میبرد. برادرم میگویند: خیر! من به بچهها قول دادهام که خودم آنها را ببرم. آقای باهنر معمولا خیلی صبور و با حوصله بودند و من در طول سالهای آشنایی برادرم با ایشان، هرگز ندیده بودم که عصبانی بشوند، ولی آن روز کمی عصبانی میشوند و میگویند: من به شما میگویم که دوستان نشستهاند و در مورد مسائل انقلاب حرف میزنند و شما را هم دعوت کردهاند، آن وقت شما از گردش و پارک حرف میزنید؟ برادرم با نهایت خونسردی میگویند: آقای باهنر! من که مشکل یا مسئلهای با کسی ندارم. دوستان هم نهایت لطف را داشتهاند که من را دعوت کردهاند. شما از قول من به آنها بفرمایید جلسه شان را ادامه بدهند، فردا جلسه دیگری خواهیم داشت و من خدمتشان خواهم بود. /اقای باهنر هم با ناراحتی رفتند. (12)
شهید مطهری(ره)
خانم سعیده مطهری میگوید: نظم پدر در همه کارهای ایشان، از لباس پوشیدن و مطالعه و تدریس و مراودات اجتماعی تا آداب غذا خوردن کاملا مشهود بود. مثلا وقتی پدر سر سفره مینشستند، از همان ابتدا میزان نانی را که باید میخوردند، مشخص میکردند و دیگر تا انتهای غذا، حتی یک لقمه بیشتر از آن نمیخوردند. این عادت هنوز برای ما باقی مانده است. دیگر این که ایشان میدانستند ما حدود 4:30 الی 5 بعد ازظهر از مدرسه برمیگردیم و هر کاری هم داشتند، از اتاقشان بیرون میآمدند و هر رقدرزمان کوتاه هم که شده از حال و روز و وضعیت درس ومدرسهمان میپرسیدند و حواسشان به همه این نکات بود. (13)
پی نوشت ها:
1- نهج البلاغه، نامه شماره 47، ص421.
2- همان، حکمت 21، ص471.
3- بحار الانوار، ج10، ص111.
4- تحف العقول، ص143.
5- مجله یاران، شماره7، خردادماه 1385، ص18.
6- همان، ص25.
7- همان، شماره 8، تیرماه 1385، ص16.
8- همان، ص20.
9- همان، ص30.
10- همان، ص62.
11- همان، ص73.
12- همان، ص75.
13- همان، شماره 5و6، فروردین و اردیبهشت 1385، ص58.
تهیه وتولید:مسلم زمانیان-گروه حوزه علمیه تبیان
.: Weblog Themes By Pichak :.